درباره وبلاگ

من نه فرهادم ، نه مجنونم ، نه بیژن ، من همان عاشقِ ساده دلِ تنهام که بی تو هیچم . . .
آخرین مطالب
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 10
بازدید ماه : 49
بازدید کل : 5786
تعداد مطالب : 29
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


عاشق ناشی
ﺧﻮﺑﯿﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :ﺍﺯ ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺘﺮﺳﯽ . ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﺴﯽ ﺗﺮﮐﺖ ﮐﻨﻪ ...ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺭﯼ ...ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯿﻮﻓﺘﻪ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺩﻝ ﮐﻨﯽ...
سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11:6 ::  نويسنده : تنها       

http://wilmotgardenclub.net/images/flower.gif

دوست دارم از تو بیاموزم;

 

درستی را,صداقت را,مهربانی را

 

به من بیاموز عشق را...

 

ای پاکترین گلبرگ زندگی

 

ای که درستی ات خواندنی ست

 

و لطافتت مثال زدنیست

 

ای صادق ترین غزل زندگی

 

که از قلم خدا چکیده ای

 

ای که مهربانیت تا ابد در دلم ماندنیست

 

به من بیاموز!

 

زندگی کردن را,نه زنده بودن را!

 

من با تو انس گرفته ام

 

و به شوق تو و حضور تو فرا خواهم گرفت

 

رهایی از بردگی را...

 

هیچ میدانی؟

 

بودنت برایم به سان تولدی دوباره است؟!

 

هیچ میدانی؟

 

برای بقای زندگانیم بودن تو تنها بهانه است!

 

بیاموز به من,شوق زیستن را

 

به من که از زندگی خسته ام

 

میدانم که تو می توانی

 

تویی که مرا به اسم می خوانی

 

تویی که از لحن صدایم به دردهایم آشنایی

 

و غم هایم را,از کویر خشک چشمانم می خوانی.

 

تا به حال گفته ام که چقدر دوستت دارم؟

 

آری گفته ام اما آیا تو شنیده ای؟

 

اکنون به صدایم گوش جان فرا ده...

 

بینهایت دوستت دارم ای نهایت عشق...

 

 

 

 


 



سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11:3 ::  نويسنده : تنها       

 

اگه دلت خواست خورشیدم باش اگه دلت خواست مهتابم شو

 

شبا که خوابی آروم آروم اگه دلت خواست بیتابم شو

 

اگه دلت خواست آوازم باش اگه دلت خواست آهنگم کن

 

تو که نباشی خیلی تنهام اگه دلت خواست دلتنگم کن

 

تو که نباشی دلگیرم خاموش و تنها عشق من

 

تو که نباشی میمیرم از دست دنیا عشق من

 

تو که نباشی دلتنگم آه از بی کسی تنهایی

 

تو که نباشی وای از من با شب گریه هام عشق من

 

اگه دلت خواست داغم کن با حرم لبهات عشق من

 

اگه دلت خواست خوابم کن با فکر فردات عشق من

 

تو که نباشی تاریکم تنهای تنها بی رویا

 

تو که نباشی میسوزم با یادت اینجا عشق من

 

همین که هستی آرومم من همینکه گرم با تو دستم

 

همین که با من هرجاهستی همین که با تو هرجا هستم

 

تو که نباشی دلگیرم خاموش و تنها عشق من

 

تو که نباشی میمیرم از دست دنیا عشق من

 

تو که نباشی دلتنگم آه از بی کسی تنهایی

 

تو که نباشی وای از من با شب گریه هام عشق من

 

اگه دلت خواست داغم کن با حرم لبهات عشق من

 

اگه دلت خواست خوابم کن با فکر فردات عشق من

 

تو که نباشی تاریکم تنهای تنها بی رویا

 

تو که نباشی میسوزم با یادت اینجا عشق من

 



سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 10:58 ::  نويسنده : تنها       

وقتی از چشم تو افتادمدل مستم شکست


عهد و پیمانی که روزی با
دلت بستم شکست


ناگهان دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد

کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست


در
دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید


هی صدا در کوه،هی “
من عاشقت هستم” شکست

بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند


دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست


عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد

قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست


وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد


پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم
شکست



سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 21:18 ::  نويسنده : تنها       

 

بـــــه سلامتی عشق " مادر " که حد و حساب نداره

 

هزار بار دلشو میشکونی

 

فقط کافیه یه بار بگی‌ " مامان جونم " همه رو فراموش می‌کنه



سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 21:11 ::  نويسنده : تنها       

خنده ام میگیرد …

از اینکه …

 

هنوز بهت فکر میکنم …

خدایا کمکم کن …

 

خسته شده ام

 

وقتی مال من نیست …

 

چرا تو فکرمه؟؟



سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 21:4 ::  نويسنده : تنها       

 

حالم از کلمه ی “عزیزم” و “عشقم” بهم می خوره


من رو همون “ببین” صدا کن;


بی ریایی شرف دارد به ریا کاری



سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 21:2 ::  نويسنده : تنها       

اینقدر خودت رو نگیر...!


اینقدر با تکبر و غرور با آدم حرف نزن...!


وقتی کسی به تو ابراز علاقه کرد... فکر نکن که فوق العاده ای!!!


شاید اون کم توقعه
...



سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 21:0 ::  نويسنده : تنها       

 

گفــتنِ "دوستــــت دارم " نظر لــــطــــــفــ ­ـم نبود !!


نظرِ دِلـــــــم بود ...


حيف كه هيچ وقت نفهميدي



دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 10:26 ::  نويسنده : تنها       

  شكست نه براي پنهان كردن است نه بهانه پنهان شدن.

ميگويند از صبح بنويس،از آفتاب ،و من چگونه از خورشيد بنويسم وقتي تمام وقت،

باران پنجره چشمانم را شسته است.

همه دلشان نقشهاي مثبت ميخواهد و آدمهاي خوشحال، اما من گمان ميكنم اين خيلي خوب است نه

ميتوانم اداي آدمهاي خوشبخت را دربياورم.


بي ستاره ام و زرد با طعم معطر پاييز،كه حضورش تنها معجزه لحظه هاي تنهايي من است .

قيمت وفا شايد گرانتر از آن بود كه بهانه دوست داشتني زندگيم از عهده داشتنش بر آيد.

سقف اعتماد تعميريست،مدام چكه ميكند،آغوش ترانه ها همچنان از عطر تن او كه بايد پر باشد خاليست،

نميتوانم باورش كنم نه رفتنش و نه ماندنش را .

مهم نيست تمام سرزنشها را مي پذيرم به بهانه تولد حقايق غم انگيزي كه درد را به درد مي آورد

و آتش را ميسوزاند .

 اين دل ديوانه هميشه يك پادشاه مغرور حقيقي داشته است،

اگر ترانه ها ثمره تخيل بود به جنون نميرسيد،

اعتراضي نيست كسي كه به او نميرسد به جنون رسيده از او راضيست.

خلاصه غم سنگيني ست اگر سر نخواستن دلي دعوا باشد.

اما هميشه حق با برنده ها نيست، ميشود در عين بازنده بودن سربلند بود

و اورا از كوچه پس كوچه هاي دنيا گدايي كرد.

چیکار کرد این دل سادم ؛که از چشم تو افتادم!!!!؟؟؟؟

 

قرار بود حقيقت را بگويم سخت ست، بي علاج ست،

دانستنش آدم را كم كم ميكشد، گريه شبانه مي آورد،

اما همين است خبر كاملا" ناگوار و واقعي ست ( اون يكي رو جز من داشت )

سكوت ميكنم تا به خاك سپردن آخرين خاكسترهاي آرزوي بر باد رفته ام آبرومندانه باشد،

گريه ميكنم با شكوه مثل اقيانوس، بلند مثل اورست، او نمي شنودو نميداند كه ماه ،

خوشبختي مشترك همه بي ستاره هاست.

يك سوال كوچك مي ماند براي پرسيدن از كسي كه بي پاسخ ترين سوال فكر آشفته من است:

چیکار کرد این دل سادم ؛که از چشم تو افتادم!!!!؟؟؟؟

 



یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11:23 ::  نويسنده : تنها       

بـــــــــه ســــــــــــلـامــــــــــتــــــــــــتی تـــــــــو….

 
تویی که الان پشت مانیتور قوز کردی…
 
تویی که الان با کله اومدی رو صفحه مانیتور دستتو گذاشتی زیر چونت…
 
تویی که الان از فرط تنهایی بغضت گرفته…
 
تویی که از بس خسته ای دلت گرفته…
 
تویی که الان دلت واسه یه بی معرفت تنگه…
 
تویی که میخوای بهش زنگ بزنی ولی غرورت نمیذاره…
 
تویی که بغضتو قورت میدی که یه وقت گریه نکنی …
 
تویی که دلت میخواد فریاد بزنی…
 
تویی که یه عمر سنگ صبور بودی…

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 17:25 ::  نويسنده : تنها       

 

نمیگم بهت خداحافظ ازم رد شی به آسونی
به چی دل خوش کنم من بعد تو که پیشم نمیمونی
نمیگم بهت خداحافظ که برگردی ز تصمیمت
غمو دادی به آغوشم خوشی ها باشه تقدیمت

عکس عاشقانه جالب

 

نزار با حس دلتنگی فراموشت کنم دیگه
کنار هم نشد باشیم باید رد شیم ز همدیگه
نگاهت روبروت باشه نبینه اشک چشمام
نمیگم بهت خداحافظ نمیزاره خدا تنهام
خداحافظ خداحافظ تمومه خاطرات من
حرومن خاطرات تو حلالت خاطرات من
برو این بهترین راهه خدا پشت و پناه تو
همش تقصیر تقدیره نبود چیزی گناه تو
فقط تو لحظه ی رفتن نگاهت روبروت باشه
نگو چیزی نزن حرفی همه حرفت سکوت باشه
نزار با حس دلتنگی فراموشت کنم دیگه
کنار هم نشد باشیم باید رد شیم ز همدیگه
نگاهت روبروت باشه نبینه اشک چشمام
نمیگم بهت خداحافظ نمیزاره خدا تنهام
خداحافظ خداحافظ تمومه خاطرات من
حرومن خاطرات تو حلالت خاطرات من

 



پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 17:23 ::  نويسنده : تنها       

دلم برای یک نفر تنگ است…
نه میدانم نامش چیست…
و نه میدانم چه می کند…
حتی خبری از رنگ چشم هایش هم ندارم…
رنگ موهایش را نمی دانم…
لبخندش را هم…
فقط میدانم که باید باشد و نیست…



پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 12:42 ::  نويسنده : تنها       

کودکان گل فروش را می بینی !؟
مردان خانه به دوش
دخترکان تن فروش
مادران سیاه پوش
کاسبان دین فروش
محرابهای فرش پوش
زبانهای عشق فروش
انسانهای آدم فروش
همه را می بینی …. ؟!

 

می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم
دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد … !!!



پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 12:37 ::  نويسنده : تنها       

پشت سرت به جای اشک یه کاسه آب می ریزم


حالا که رفتنی شدی سفر بخیر عزیزم


این آخرین خواهشمه مواظب خودت باش


اونی که جام و می گیره جوونی تو بزار پاش


اسم من و جلوش نیار، بهوونه ای نگیره


بهش بگو دوستت دارم بزار برات بمیره


عکس من و پاره بکن یه وقت اون و نبینه


خجالت از چشام نکش، که عاشقی همینه

یادته یادگاری نوشتی رو دیواری


که من و دوسم داری و تنهام نمی زاری


حالا می خوایی بری من و بزاری تنها


منم بدون تو می شم بی خیال دنیا


نکه گله کنم نه اصلا گله ی نیست

تو رو بدرقه می کنم با چشم های خیس


هر کسی واسه خودش یه خدایی داره


نه که نفرینت کنم نه این رسم روزگاره


که بی تو همدمم شده قلم و کاغذ


تنها چیزی که ازت دارم یه عکس پارست


اونم همدمی واسه این دل سادست


با اون خاطره هایی که واسم شیرین و تلخه


بهت میگم خداحافظ گرچه گفتنش سخت

دفتر خاطراتت و تو خلوتت بسوزون


یادت نره که کی بودی به دلت هم بفهمون


اگه یه روز من و دیدی به روت نیار که دیدی


حتی اگه صدات زدم به روت نیار شنیدی


کی گفته نفرین می کنم، غصه به تو حروومه


خوشبختی تو گل من، همیشه آرزومه



چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 21:49 ::  نويسنده : تنها       

آرام می خزم کنار پنجره شب

 
شب و شهری که مدام لحظه های بی کسیم را به سخره گرفته اید
 
 
شهری که نمی تواند حرف بزند و بغضی نداشته تا احساس خفگی کند
 
 
شهری که دیوارهایش تنها مونس درد دل های من است
 
 
کاش صدایم را می شنید درمیان این همه و دورنگی ها
 
 
کاش می فهمید سال ها گریه کردن و نبودن دستی برای هم دلی یعنی چه؟
 
 
کاش می فهمید بغض فروخورده از خنده نامحرمان یعنی چه؟
 
 
کاش میفهمید هرروز را به آرزوی مرگ وندیدن فردا یعنی چه؟
 
 
وقتی کسی به انتظار آمدنم چشمی به در نمی کشد
 
 
وقتی کسی برای رفتنم دستی بلند نمی کند
 
 
یعنی مرگی بی صدا و جون دادنی تنها
 
 
یعنی هرثانیه از این شب را به انتظار مرگم سپری کردن
 
 
ای شهر شب نشین روزگار من…
 
 
مژگانی می دهمت گر خبر از مرگ دهی!!
 


چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 21:45 ::  نويسنده : تنها       

من سیگارم;


سوختن حق من است…


ساخته شدم که بسوزم;


هم به درد تنهایی زخم های خود…

هم به غم دوری تو


من را از اتش جهنم باکی نیست!


که اتش درونم هزار بار داغتر از اتش جهنم است…



چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 21:30 ::  نويسنده : تنها       

می شود باران ببارد؟

 

 

همین امشب!


قول می دهم فقط


قطره های پاکش را بغل کنم!


و بی هیچ اشکی


دستهایش را بگیرم


قول می دهم


فقط بویش را حس کنم!


اصلا اگر ببارد


فقط از پشت پنجره نگاهش می کنم


قول می دهم برایش شعر نگویم


فقط… می شود؟


امشب…. ؟


خدایا


دلم به اندازه تمام روزهای بارانی

 

برای باران تنگ است!!



چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 21:21 ::  نويسنده : تنها       

ماتیک را به لب های لطیفش میمالد
اشک هایش را پاک میکند
و به چشم های هرزه راننده نگاه می کند
ناگهان …
بــــــــــــــــوم
منفجر میشود در افکارش

 

همیشه راهی برای فرار از واقعیت های تلخ هست

اما در انتهای تمام مسیرهای فرار، چیزی جز حجم سنگین واقعیت انتظار آدمی را نمی کشد…



چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 20:46 ::  نويسنده : تنها       

حــــــــــــوا… جان مادرت راست بگو!

تو مگر سیب را پوست کندی و خوردی؟

که دنیا این گونه پوست ما را می کند….!!!

 

 

چقدر خوشحال بود شیطان
گمان میکرد فریب داده است مرا !
نمیدانست تو پرسیده بودی :
مرا بیشتر دوست داری یا ماندن در بهشت را ؟

***************************************************************

چه فرقی میکند وسوسه سیب یا حوا . . .
برای کسی که آدم نیست؟؟



چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 20:41 ::  نويسنده : تنها       

ایـــن روزها چقـــدر دلــــم برایـــت تنـــــگ مـــی شــود…

کـســـی نمـــی دانــد چــرا ؟؟؟!!!

کـســـی نمــی پـرســـد چـرا ؟؟؟!!!

امــا مـن سخــت آشفتــه ام و چـقـدر بـی تـاب…

مـــی گویـند ایـن روزهـا عـاشــقــــی هـم پیشیــه ای اسـت نــو …

امـا مــن عــاشــقــی پیشــه نـکـرده ام …

مــــن پیشـــه ام عــاشقــــی اســت …

از آن روز کـه ابتـدایــی نـداشــت…

مـن سـالـهـاسـت کـه عـاشــق تـــو هـسـتـم …

یـادت مــی آیـــد آن روزهــای سـرشـار از شــادی را…

آه کـه چـقــــدر خـــســـتـــه ام …



چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 20:37 ::  نويسنده : تنها       

چــیـــزهــــایـــــی وجــــود دارد کـــه نــمیخـواهـیـم اتـفــاق بـیـفـتـد

امـا مــجــبـوریــم بــپــذیـریــم…

چــیـزهــایــی کــه نــمــیــخــواهـیــم بــدانـــیــم

امـــا مــجـــبــوریـــم یــاد بــگـیـریـم….

و ادمـــهـــایـــی کــه نــمــیــتــوانــیــم بــدون آنــها زنــدگـــی کنیم

امــا مـــجـــبـــوریــــم رهــــایـــشـــان کـــنـــیـــم…



یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 10:41 ::  نويسنده : تنها       

تنهایم,تنهای تنها

در خیالم ,تنهاییم را با توتقسیم میکنم

تاشاید این تنهایی

مرا رها کند

اما این تنهایی مرا رها نمی کند

تا وقتی که تو مرا حس نکنی

حس واقعی

نه در خیال

و آن روز می رسد که تو مرا حس کنی

و مرا از این تنهایی رها کنی

و زندگی زیبا می شود با تو